- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
وداع با ماه مبارک رمضان
پایانِ مهمانی و دیگـر فـرصتی نیست دل کندن از این سفره کار راحتی نیست از خـوب هایِ خوب تا بـدهـایِ بد را قلباً پذیرفـتی و گـفـتی: دعوتی نیست! در سجدههایِ شکر چشمانم پُر از اشک دل بردن از چشم تو هم بد عادتی نیست وقتِ اذان افـتـاد سـمـت مـن نـگـاهـت داری هوایم را و جایِ حسرتی نیست ذکـرِ «لکَ صمتُ» دم افـطـار یعنی؛ «أنت إلهی» پس به شیطان رغبتی نیست از استجابت های تو بعـد از شبِ قدر؛ میگردم و در دست هایم حاجتی نیست «ألغوث» هایم نذرِ «خلصنا من ٱلنار» جوشن به تن دارم! خیالِ وحشتی نیست آوردم و بخـشیدی و شـرمنـده کـردی در اینکه «غفّار ٱلذنوبی» صحبتی نیست شرمندهام پس خط بزن با دست رحمت هرگونه عصیان را اگر که زحمتی نیست!
: امتیاز
|
وداع با ماه مبارک رمضان
با یا علی، خدا را با اشک چشم خواندم با فاطمه دعا را با اشک چشم خواندم وقت اذان مغرب، چشمم به سفره تا خورد آیات هل اتی را با اشک چشم خواندم دل مُـرده بـودم اما زنـده شدم دوبـاره تا ختم الانبیا را با اشک چشم خواندم دیـدم دلم گـرفـته، ذکـر حـسن گـرفـتم با دوست ربّنا را با اشک چشم خواندم وقتی در اوج گرما بیتاب و تشنه بودم سالار کـربلا را با اشک چشم خواندم فـوراً مرا خریـدند، هر بار پنج تن را پنهان و آشکارا با اشک چشم خواندم وقـتی دلم شکـست و یـاد حسین کردم با خویش روضهها را با اشک چشم خواندم عالم به گریه افتاد، تا شرح غارت آن مظلوم سر جدا را با اشک چشم خواندم حـتی کفـن نکـردند آن پـیکـر رهـا را جریان بوریا را با اشک چشم خواندم از غربتش زبانم وقتی به لکـنت افتاد باقـی ماجـرا را با اشک چشم خواندم
: امتیاز
|
وداع با ماه مبارک رمضان
دارد غـروب مـاه خـدا میرسد رفـیق پایان اشک و سوز و نوا میرسد رفیق تا اینکه مـاه لطـف خـدا میشود تـمام اتـمـام کـار اهـل بـکـا مـیرسد رفـیق مـاه خــدا تـجـلّـی پــرواز بـنـده اسـت پایان پَـر زدن به هـوا مـیرسد رفیق قطع یقین بدان که در این ماه؛ عاقبت با افـتخـار عـیـدی ما مـیرسد رفـیـق فـردا گــدا بـرای گــدایـی کـجـا رود؟ پـایـان کـار شاه و گـدا میرسد رفـیق این گریههای ما به خدا بینتیجه نیست برگ ضمانـتی ز رضا میرسد رفیق هرکس که راه و شیوه او خط رهبری است محشر به خدمت شهـدا میرسد رفیق هم عاقبت به خیر و هم اینکه شود عزیز هر کس به محضر علما میرسد رفیق بـاور کـنـیـد با نـظـر لـطـف فـاطـمـه روزی برات کرب و بلا میرسد رفیق بعد از سه ماه گریه برآن شاه تشنه لب باز این چه نوحه وچه عزا میرسد رفیق
: امتیاز
|
وداع با ماه مبارک رمضان
بهـتـرین فـصل دعـا بود نمیدانستم مـرغ آمین همه جا بود نـمیدانـستم یا كریم دل من سی شب و سی روز تمام در قـفـس بود و رها بود نمیدانستم ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم لطف، بیچون و چرا بود نمیدانستم عابر كوچۀ دلتنگی و حیـرت بودیم خانۀ دوست كجـا بود؟ نـمیدانـستـم و خدا را به علی! باز قسم خواهم داد صحبت از عشق خدا بود نمیدانستم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
اگر چه بنـدۀ غـافـل، اگر چه نـادانم به زیر دین تو هستم، همیشه میدانم دلیل دارد اگر چـشم من ندارد اشك مرا زمین زده این كـثرت گـناهـانم خراب كردهام و روز و شب كریم الصفح میان سجدۀ توبه تو را تو را خوانم دلی كه جای تو باشد سراسرش نور ست سیه شده دل من، چون رفیق شیطانم دروغ و غیبت و تهمت مریض كرده مرا طبیب من به علی پیش توست درمانم به غیر تو همه دنبال نفع خود هستند از اینكه دل نسپـردم به تو، پشیـمانم انیس واقعی من فقـط خودت هستی بدون نور حضور تو جسم بیجـانم كرم نما كه كریمی و واسعه الرحمه رسیـدهام به تـباهـی خـدای رحـمانم همیشه آرزویم بوده تا كه جان بدهم به راه مـهـدی زهـرا، امـام دورانـم بیا به جان حـسیـنت ردم نكـن مولا نگاه كن به فـقـیرت، شكـسته بنـیانم حسین گـفـتم و از نام او دلـم لـرزید بـیـاد كـربـبـلایـش دوبـاره گـریـانـم قسم به گریه زینب غروب عاشورا به لحظهای كه صدا زد قتیل عریانم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضان و توسل به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
این روزهـا که زمـزمـۀ یـار مـیکـنـم خـیـلـی هــوای دیـدن دلــدار مـیکـنـم در مـاه مـغـفـرت نـشـد آقا بـبـیـنـمـت بـر بـیلـیـاقـتـی خـود اقـرار مـیکـنـم یک بـار هـم نـشـد بـنـشیـنـم کـنـار تو از بس که بر معاصیام اصرار میکنم این نفس سر کش از چه رهایم نمیکند؟! این چه گناهی است که تکرار میکنم؟! بار خـطـا کُـمـیـت مرا لـنگ میکـنـد طیّ طـریق را ز چه دشوار میکنم؟! این تحبس الدّعا شدنم بیسبب که نیست از بس که رو به سفـرۀ اغـیار میکنم گفتم به خود که حدّ اقل ای کریم شهر یک شب کنار سفرهات افـطار میکنم فـهـمـیدهای به درد تو آقا نـمـیخـورم زیـرا خـلاف امـر تو رفـتـار مـیکـنم من نوکـر تو هستم و محـتاج لطف تو خود را به تو همیشه بـدهکـار میکنم دل را که حجم معصیت آن را گرفته است با اشک های روضه سبک بار میکنم خـون جگـر ز دیـده سرازیـر میشود وقـتی که یـاد کـوچه و دیـوار میکـنم سیلی ز روی پوشیه دردش چگونه است؟! این درد را به جان خود اظهار میکنم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
احـیـا بـگـذشت و شب دیـدار نـیامد این جمعه هم از دست شد و یار نیامد دل خون شد و یوسف سر بازار نیامد بس دیـده به ره مانده و دلـدار نیامد چشمان به ره مانده سراغ از که بگیرند وقت است که جامانده ز هجر تو بمیرد سخت است که از محضر تو دور بمانم وز روی چو خورشید تو مهجور بمانم تا کی ز فـرامیـن تو مـعـذور بـمانم در دوستیات وصلـۀ ناجـور بـمانم عمری ز رهت مانـدهام و عـار ندارم حـتـی بـه سـحـر دیـدۀ بـیــدار نــدارم اعمال من مُدعی انگار خراب است با روزۀ نا خالص من کار خراب است حالا دل من لحظه افطار خراب است حال سحرم همچو شب تار خراب است اصلا نکند نیـمه شبـم مال خـدا نیست یا چشم و دلم هیچ به دنبال خدا نیست هم سفرۀ ذکر تو نشد یک سحر من قـرآن شب احـیا نـشد، تـاج سر من توبه ز قنوتی که نشد بال و پَـر من یک بار حـلال تو نشد چـشم تر من العـفـو من انـگـار فـراتر ز لـبم نیست مرضی رضای تو مگر نیمه شبم نیست در پیش نگاه تو از این روی خجل؛ آه از دست و زبان و قدم و دیده و دل؛ آه از تـنگی و از تـیرگی خانۀ گـل؛ آه در لحظۀ یاری تو از حال کسل؛ آه ای وای اگــر از ره تـو بــاز بــمــانـم در باز کـن آن گونه که هـمراز بـمانم مُردیم ز هجـران تو ای یار کجایی گـفـتـیم سحـر، یا دم افـطـار بـیـایـی ای کـاش کـمی بـا دل ما راه بـیایی همراه نخواهی مگر ای کرب و بلایی؟ یک بار بخـوان نوکر بیچاره خود را رسوا مکـن این عـاشق آوارۀ خود را
: امتیاز
|
مناجات های آخر ماه مبارک رمضان با خداوند
سفره دارد جمع میگردد، گدا را عفو کن باز هم خوبی کن و این مبتلا را عفو کن دیگر از این توبهها دارم خجالت میکشم یا رب این شرمندۀ غرق خطا را عفو کن بـر در این خـانه من بهـر امـیـدی آمـدم پس، نگیر از من تو این حال و هوا را، عفو کن دست خالی آمدم، با دست خالی میروم یا کـریم این روسیاهِ بینـوا را عـفو کن پیـش مردم آبـروی بـندهات را حـفظ کن خوب و بد، در هم بخر، ای یار، ما را عفو کن جان آقای خـراسان، جان سلطان غریب هم وطنهای علی، موسی الرضا را عفو کن من گنهکار و تویی غفار، یا رب الحسین جـان اربـابـم بیا این بـندهها را عـفو کن بودهام این روزها مصداق فابک للحسین گـریـه کـنهای غـم کـربـبلا را عفو کن جان آن که دست و پا میزد به زیر تیغ و تیر حُـرّ تـوبـه کـردۀ بـیادعـا را عـفـو کـن
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
ذرّه ذرّه معصیت کل وجـودم را گرفت بـندۀ دنـیا شدن، بـال صعـودم را گرفت خـواستم وارد شوم بر اهل توبه ناگهان مشکلی عارض شد و راه ورودم را گرفت من ضـرر از آرزوهـای بـلـنـدم دیـدهام غافل از محشر شدن یک عمر، سودم را گرفت وای از بیخیـریِ این چشم بیتقـوا شده اشک های روضهام، بود و نبودم را گرفت عهـد بـستم با امام عـصر خود آدم شوم غفلتم، قولی که بر او داده بودم را گرفت غافل از صاحب زمان سرگرم کار خود شدم کم کم این غافل شدن حال سجودم را گرفت من زمیـن افـتـادهام اما به دادم مـیرسد آن که مهرش روز اول تار و پودم را گرفت روزگـاری میشـود نام حـسین بن عـلی با دعای فاطمه گفت و شنودم را گرفت جان فدای خواهری که ناله زد در قتلگاه خون پاک حنجرت کل وجودم را گرفت خوب شد زهرا ندید و خوب شد حیدر ندید سایۀ دست کسی روی کـبودم را گرفت
: امتیاز
|
مناجات و استغفار شب قدر با خداوند
مـوعـد دیـدار تو راحت نمیآید به دست طینت پاکـیزه با غـفـلت نمیآید به دست شد شب قدر و همه درهای رحمت باز شد درک امشب بیگمان راحت نمیآید به دست چه کنم شب های احیا هم اگر غفلت کنم وای بر من دیگر این فرصت نمیآید به دست نوبـتی باشد اگر هم نـوبت زاری ماست رستگاری خارج از نوبت نمیآید به دست هرچه به من میدهند از باب خلوت میدهند چیز قابل داری از جلوت نمیآید به دست بیگمان نابرده رنج از گنج ها بیبهرهام روضۀ رضوان که بیزحمت نمیآید به دست هرکه با تقوا شود نزدت گرامی میشود تا نـباشـم بـنـده شـأنـیت نمیآید به دست شکر نعمت نعمتم افزون کند با این حساب تا نباشد سجدهای نعـمت نمیآید به دست هرچه فرصت داشتم با دست خود سوزاندهام مهلتی دیگر از این بابت نمیآید به دست گریه غـسل تـوبۀ هر دیـدۀ آلـودهای ست تر نشد چشمی اگر همّت نمیآید به دست شیعیان مرتضی مثل خودش با غیرت اند بیولای مرتضی غیرت نمیآید به دست از ازل روزی رسانم حیدر است و رزق من بی نگـاه ویـژۀ حضرت نمیآید به دست حال خوش، توفیق اشکِ بر شهید کربلا جز شب جمعه شب رحمت نمیآید به دست تـشنههای سیم و زر آخـر نفـهـمـیدند که با جسارت کوهی از ثروت نمیآید به دست چه به روزت پنچۀ شمر لعین آورده است؟؟ یوسف خوش چهره گیسویت نمیآید به دست
: امتیاز
|
شهادت امیرالمومنین علیه السلام ـ بصیرت انقلابی در شناخت فتنه گران
مصیبت است که با ذوالفـقـار هم بوده بـرای یـاری دین جـان نـثـار هم بوده هم اهل ذکر و مناجات و خواندن قرآن بـرای گـریـه شـدن بـیقـرار هـم بوده مگر غریب تر از این؟! که دشمن حیدر کــنـار او وســط کــارزار هــم بــوده کدام درد، از این بیـشتـر که قـاتـل او به وقت ضربه زدن روزه دار هم بوده فـقـط نه در سحـر قـدر، دشمـن مـولا به ظهـر کرب وبلا پا به کار هم بوده همیشه اهل نماز شب است این دشمن نماز خـوانـده ولی نـیـزه دار هم بوده نه اینکه هر که علی گفت انقلابی شد که دشمـن عـلـی اهـل شعـار هـم بوده همیشه شیعۀ حیدر میان معـرکه است به نخـل بسته شده سر به دار هم بوده خـدا کـنـد که بگـویـنـد بعد رفـتـنـمـان شهید، شیـعـۀ چـشـم انـتـظـار هم بوده
: امتیاز
|
مناجات و استغفار شب قدر با خداوند
طاعات ما اگر چه ز یأس و کسالت است ما را فقط ز دوری و هجران ملالت است این نفس بد مرام مرا پیر خویش کرد عمری که رفت حاصل دنیا ضلالت است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
مرهـم زخـم دلـش تـنهـا دم شمشیـر بود مردم از او سیر بودند او ز مردم سیر بود خار در چشم، استخوان در حلق، آتش بر جگر در کف گردون کمان، در سینۀ او تیر بود گنج عالـم زیر پا و ثروتش وقت عروج چند قرص نان جو، یک اسب، یک شمشیر بود زود زهـر تیـغ قاتـل کرد بر جـانش اثر مجتبـی بـر او طـبیب آورد امـا دیـر بود در حرم آمد به دنیا، گشت در مسجد شهید قطرهقطره خون پاکش را همین تفسیر بود بیگناهی کم گناهی نیست، بـر اهـل گناه شـدت عـدل علـی بالاتـرین تقصیـر بود بر زمین افتاده، خون فواره میزد از سرش در دو چشمش اشک شوق و بر لبش تکبیر بود گرچه طی گردیده بود از عمر او شصت و سهسال او در ایام شباب از داغ زهـرا پیـر بـود شیـر، بهـر قاتـل خود میفرستاد از کرم با وجود آن که خود تنها غذایش شیر بود کار مولا بود میثم! لطف و صدق و دوستی کار دنیا ظلم و جور و حیله و تزویر بود
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمومنین علیه السلام قبل از شهادت
دیگـر بـرای پـر زدنم پـر بیـاوریـد آن خـلعـتی که داد پِـیـمـبر؛ بیاورید غربت توان دیدن من را ربوده است این خار را ز چـشم ترم در بیاورید تا خوب و بد حلال کنند این غریب را ایـتــام را بـرابـر بـسـتـر بـیـاوریـد زخم سرم که هم نمیاید چه میکنید جـای طـبـیـب چـارۀ دیگـر بیاورید آن معجری که نیمی از آن سوخت پشت در آن را برا ی بستـن این سر بیاورید چندیست سخـت تشنه دیدار گشتهام کـوثـر برای سـاقـی کـوثـر بیاورید مهری برای سجده من وقت احتضار از خاک روی چـادر مـادر بیاورید بـار دگر به کوفه اگر راهـتان فـتاد با خود اضافه چادر و معجر بیاورید
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمومنین علی علیهالسلام
بنـویـسـیـد مـرا بـنـدۀ سـلـطـان نجـف بنـویسید که عـالـم هـمه قـربـان نجف وسـط عـرش بُوَد تختِ سلیـمانِ نجف
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمومنین علیه السلام
ای شهید عدل خود در بیت داور یا علی ای غمت از ریگ صحراها فزونتر یا علی سفرهها خالی ز نان و دیدهها از اشک پر بعد تو کی بر یتیمان میزند سر، یا علی؟
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمومنین علیه السلام
چشم خود بستی و چشم همه شد گریانت دست شستی ز یتیمان و صف طفلانت برو حق داری اگر میل به رفتن داری صبر کم کن بکش از دست همه دامانت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمومنین علیه السلام
ای چشمها به صورت مولا نظر کنید جاری به زخم خود همه خون جگر کنید زینب! حسن! حسین! علی چشم خویش بست بر آن غـریب، جـامـۀ ماتم به بـر کنید ریزید همچو اشک به خاک ای ستارگان سخت است بیعلی شب خود را سحر کنید بیرون شهر کوفه در آن کوچۀ خموش آن کـودک خـرابه نشین را خـبر کنید ای جنّ و انس و حور و ملک ای تمام خلق تا روز حشر خاک یتیمی به سر کنید شیـر خـدا نـیـاز نـدارد دگـر به شـیـر اشک عزا روانه بر او از بصر کنید امشب به جای آنکه بر او شیر آورید خـون جـگـر نـثار، به زخـم پـدر کنید از قــصّــۀ خـرابـۀ شــام آوریــد یــاد یک شب گر از خرابۀ کوفه گذر کنید هنگـام شب جـنازۀ او را چو میبَـرید در سیـنه داغ فـاطـمه را تـازه تر کنید ای نـالههـای نیـمه شب هر شب عـلی آتـش شـویـد و بر جگـر ما اثـر کـنـید از بس گـنـاه کـردهام افـتـادم از نـظـر ای خاندان وحی به «میثم» نظر کنید
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
یک بار اگر که با تو شبم سر شود بس است یا خاک پای حضرتت این سر شود بس است احـیـا گـرفـتـهام که تـو احـیـا کـنی مـرا قـدرم اگر که با تو مقـدّر شود بس است خیری ندیدهام من از عمری که بیتو رفت عمرم اگر به دیدنت آخر شود بس است انـدازه چـکـیـدن یک قـطـره اشـک هـم محض فراق، چشمم اگر تر شود بس است نـه من که روزههـای هـمه روزگـار بـا یک روز، روزۀ تو برابر شود بس است امشب مرا بخـاطـر جـدت عـلـی ببخـش آقا که راضی از دل نوکر شود بس است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمومنین علیه السلام
برخاست، که عزم و استواری این است بنشست، که صبر و بردباری این است ذکر لب او فُزتُ و رَبِّ الکعبه است در حال سجود، رستگاری این است ************ در چشم من آئینه علی، آب علیست مهتاب علی، مهر جهانتاب علیست خـون سر او، کـنار سجّـاده نـوشت مظلومترین شهیدِ محراب عـلیست ************ دریـا بود و گهـر به ساحـل مـیداد انگـشتـری خـویش به سائـل میداد از کیسۀ نان خشک میکرد افـطار از کاسۀ شیـر خود به قـاتـل میداد ************ گفتند: که پیش از عدم آمد به وجود آن صدرنشین مسند غـیب و شهـود یک روز طلوع کرد از کعبۀ عشق یک روز غروب کرد در حال سجود ************ جان با هیجان گِرد سرش میگردید پـروانـۀ دل دور و برش میگـردید در عــمــرِ کـمِ زمـامــداریِ عــلـی اسلام، به گِـرد محـورش میگردید ************ آفـاق کجا نـور جَـلی را حس کرد؟ آرامش صبـح اَزَلـی را حـس کرد؟ جـز پـنـج بهـار فـرصت زود گـذر کی طعم عدالت علی را حس کرد؟ ************ دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت تأثـیر، ستـارۀ سهـیـل از تو گرفـت ای روح دعـا بعد تو شد عـالـمتاب انوار دعایی که کـمیل از تو گرفت ************ زیبایی چـشمهسار در چـشمش بود دلـتنگی و انتـظار در چـشـمش بود در کـوفـۀ بیوفـا صبـوری میکرد با آنکه همیشه خار در چشمش بود ************ شد تنگ غروب و بر دلم آه نشست در دامن شب ستـاره با مـاه نشست شیـون ز کـبوتران چاهی برخاست فـریاد تو وقـتی به دل چـاه نـشست ************ ای روح کـرم که مـظهـر احـسانی «آنی» که اشاره کرد «حافظ» آنی خـورشیـدی و ذرّه پـروری آیـیـنت آئـیـنـۀ «هَـل اَتی عَـلَی الاِنـسـانی» ************ ای نـام تو « دافِـعُ الـنِّـقَـم» یا مـولا وی یاد تو « سـابغُ النّـعَـم» یا مولا ای چشم خدا، گوشۀ چشمی، که گرفت آئـیــنــۀ دل، غــبـارِ غـــم یـا مــولا ************ مطلـوب تـمام اولـیاء مطلب اوست آیات تـوکّـل و رضا بر لـب اوست رایات قـیام و صلح و صبر و ایثار بر دوش حسین و حسن و زینب اوست
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمومنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
یک شب دگر تو منتظرم باش، فاطمه مَرهـم برای زخـم سرم باش، فـاطـمه یک عمر، انتظار تو را میکشم بس است هجرانِ روزگار تو را میکشم بس است از سیـنهٔ شکـستهٔ تو سیـنـهاَم پُر است از بازوان خـستهٔ تو سیـنهاَم پُـر است آری شنـیـدنـیـست، غـم ایـنـچـنـیـنیاَم طـولانـی است قـصهٔ خانه نـشیـنـیاَم مـیآیـم و نـگـفـتـنـیاَت را بمن بـگـو آن قـصـهٔ شـنـیـدنیاَت را بـمـن بـگـو من ماندهام هنوز، از آن رو گرفـتـنَت وای از زمانِ دست به پهلـو گرفـتـنَت ایکاش حرفی از در و دیوار میزدی یک ذّره حرف، از نوک مسمار میزدی غیر از وصیتت، به شبِ رفتنَت به من چیزی نگفتی عاقبت از محسنت به من صد ماجرا اینهمه تُو داری، ای دریغ! رفتی تو با تمام گرفـتاری، ای دریغ! یادم نرفـته آخـرِ خـط، گـفـتی یا عـلی بودی بخون و خاک و فقط، گفتی یاعلی حـالا عـلـی بـسوی تو پـرواز میکـند عـقـده ز اسـتـخـوانِ گـلـو باز میکـند گـویا هـنـوز منـتـظـرِ من نـشـستـهای من با سرِ شکسته، تو پهلو شکستهای تـازه حسن مصیـبـتـش آغـاز میشود کم کم صدای غـربتـش آغـاز میشود دارد حـسیـن، زمـزمـهٔ کـربـلا به لب زینب صبور، در همه غمهاست روز و شب میبینم آن زمان که سرم، جنگ میشود دامانِ اهل کـوفه پُر از سنگ میشود
: امتیاز
|